«اعتراض حق شماست!»
* مهدی تدینی
جامعه میلیونها سر دارد و صدها سودا. این سوداها خیلی زود از پراکندگی درمیآیند، منسجم میشوند و تمایل مییابند در ادارۀ کشور که در واقع ادارۀ زندگی خودشان است نقش داشته باشند. و اگر چنین نشود، سرخوردگی و نارضایتی پدید میآید و اعتراض کمترین نمود آن است. در درون اتفاقات عمیقتری میافتد، به ویژه وقتی بیان اعتراض ناممکن یا پرخطر باشد. حاکمیت بر مردم منهای بازتاب نظر مردم در ادارۀ امور، یعنی حاکمیت بر تنهای بیسر!
پرسش: همیشه وقتی کار به اینجا میرسد، به زبان میگویند: «اعتراض حق مردم است!» اما در عمل با آن اعتراض به شدت برخورد میکنند و کسی هم در کل کائنات نمیداند در ایران «اعتراض» را چگونه، کجا و با چه ابزاری میتواند بیان کند. وضعیت بیشتر به نوعی «تئاترِ ابزورد» (معناباخته) شبیه است: فردی را در اتاقی خالی قرار میدهند که پنجره، دستشویی، تخت و کتابخانه ندارد. بعد با آبوتاب برایش توضیح میدهند: اگر گرم بود این پنجره را باز کن، دستشویی اینجاست، این حمام، این آب گرم و سرد، این توالت، این تختخواب و اگر هم حوصلهات سر رفت، هر کتابی خواستی در این کتابخانه هست... میروند و در را میبندند و آن آدم بیچاره هر چه دوروبرش را نگاه میکند جز چهار دیوار بیرنگ چیزی در اتاق نمیبیند! این «معناباختگی» وضعیت مواجهۀ ما با حاکمانی است که میگویند «البته اعتراض حق شماست!»
اما کل این صورتمسئله هم پوچ و غلط است! مغالطه است! آدرس نادرست است! اصلاً «بیان اعتراض» یعنی چه؟ بحث اصلاً چیز دیگری است! «اعتراض» خود یک «نظر» است. مسئله این نیست که راهی برای اعتراض نیست، مسئله این است که اصلاً جا، راه، امکان و مجرایی برای «بیان نظر» نیست. اشتباه نکنید! «بیان نظر» به این معنا نیست که منِ شهروند نظرم را بگویم و بعد نظرم مانند بخاری که در زمستان از دهان مادیان درمیآید، در هوا محو شود. بیان نظر یعنی بازتاب نظر مردم در حاکمیت. اینکه صرفاً نظرم را بیان کنم، چه سودی دارد؟ اصلاً روزی یک ساعت به من فرصت دهند، نظرم را بگویم و بعد هیچ اتفاقی نیفتد. روز دوم از خودم میپرسم «یک ساعت نظر بدهم که چی؟»
مسئله بازتاب نظر جامعه در ادارۀ کشور است. مجاری انتقال نظرهای جامعه به حاکمیت مسدود است. اگر هم کسی بگوید اینهمه انتخابات! اینهمه صندوق رأی! یا آگاهانه یا ناآگاهانه منکر این واقعیت است که در ایران ظواهرِ دموکراتیک به ضد خود بدل شده؛ به جای اینکه ابزاری برای حاکمیت اکثریت باشد، ابزاری شده برای حاکمیت اقلیت ــ و این یعنی سرکوب نظر اکثریت. بعد که جامعه معترض شد، میگویند اعتراض کنید! اعتراض حق شماست! و همزمان اعتراض سرکوب میشود. این اوج معناباختگی است!
جامعه میلیونها سر دارد و صدها سودا. این سوداها خیلی زود از پراکندگی درمیآیند، منسجم میشوند و تمایل مییابند در ادارۀ کشور که در واقع ادارۀ زندگی خودشان است نقش داشته باشند. و اگر چنین نشود، سرخوردگی و نارضایتی پدید میآید و اعتراض کمترین نمود آن است. در درون اتفاقات عمیقتری میافتد، به ویژه وقتی بیان اعتراض ناممکن یا پرخطر باشد. حاکمیت بر مردم منهای بازتاب نظر مردم در ادارۀ امور، یعنی حاکمیت بر تنهای بیسر!
###